معبر سايبري معبر سايبري معبر سايبري معبر سايبري

«فهمیده ای» دیگر که خرمشهر مدیون اوست، ولی گمنام ماند...

یك اسلحه به غنیمت گرفته بود. با همان اسلحه، هفت عراقی را اسیر كرده بود. احساس مالكیت می‌كرد. به او گفتند باید اسلحه را تحویل دهی. می‌گفت: به شرطی اسلحه را می‌دهم كه حداقل یك نارنجك به من بدهید. پایش را هم كرده بود در یك كفش كه یا این یا آن. دست آخر یك نارنجك به او دادند. یكی گفت: «دلم برای اون عراقی‌های مادر مرده می‌سوزه كه گیر تو بیفتند.» بهنام خندید...

 



ادامه مطلب رامشاهده بفرمایید...
ارسال توسط خوشخو

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 50 صفحه بعد

آرشیو مطالب
همسنگران
امکانات جانبی